جدول جو
جدول جو

معنی افسون خواندن - جستجوی لغت در جدول جو

افسون خواندن
(مُ لَ غَ)
فسون خواندن. خواندن و یانوشتن کلماتی چند که سبب ایمنی از چشم زخم و زهر حیوانات باشد. افسون نوشتن. (ناظم الاطباء) :
که خاموشی فسون بر مطربان خواند
نفس چون مار در سوراخ نی ماند.
ناظم هراتی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ شِ / شُ مَ /مُ دَ)
خواندن اوراد و عزایم در فسونگری، به کنایت فریب دادن. گول زدن. براهی دیگر بردن:
فزونی مر او راست بر ما کنون
به دینار خوانیم بر وی فسون.
فردوسی.
که او بدبدین بد مرا رهنمون
همی خواند در من هزاران فسون.
فردوسی.
بصد حیلت بر او خواندم فسونی
وز او جستم بزیر لب که چونی.
نظامی.
مرغ بی اندازه چون شد در قفس
گفت حق بر وی فسون خواند و قصص.
مولوی.
، خواندن اوراد و افسونگری کردن برای نجات مارگزیده و سلیم:
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زآن فسون.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ خَ)
فسون خوردن. فریب خوردن. (بهارعجم) (ارمغان آصفی) :
زن برو زد بانگ کای ناموس کیش
من فسون تو نخواهم خوردبیش.
مولوی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(بِ کُ تَ / تِ)
آنکه افسون را آموخته و درس افسونگری خوانده. به کنایت مجرب. آزموده:
گفت ناردبها بهانه مگیر
به افسون خوانده ای فسانه مگیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از افسانه خواندن
تصویر افسانه خواندن
((~. خا دَ))
یاوه گفتن، بیهوده حرف زدن
فرهنگ فارسی معین